هنر همانقدر که سکوت است، فریاد است(قسمت اول)

by

1

هنر می خواهد از واقعیت –که شدیداً وساطت شونده است- فرا رود. می خواهد به ذات واقعیت، به حقیقت امر واقع دست یازد. هنر بیان «عین« امر واقع نیست. حقیقتِ واقعیت، ذات بی واسطه آن است. بدین صورت هنر از واقعیت گذر کرده و بی واسطه میشود. هنر وساطت نمیشود؛ او عریان است. لباسی به تن ندارد. بنابراین او ورای معناست. فراتر از مفهوم و فرم است. هنر، خودِ بی واسطه ذات است. سکوت فریاد، و فریاد سکوتِ همپیوندی عینیت واقعیت، دهنیت آن و ذاتیت واقعیت است. همپیوندی که نامی ندارد؛ نه عینیت است و نه ذهنیت. هنر یک به ظاهر بیان، ورای صورت است. بنابراین هنر زائده ای که صورتهای واقعیت را بنمایاند نیست. فریاد «پاپ معصوم» فرانسیس بیکن، سکوت طبیعت های مونه است. او زینت گوشه دکوراسیون منازل ما نیست. حقیقتِ انسانیتِ انسان است. تحقق بی ریای درون انسان است. فریادهای نهفته در وساطت است. سکوت، نهفته در اوست. فریاد بی صدای مایکل کورلئونه ی «پدرخوانده» است.

 

2

هنرمند برای «انتقال» از بیان استفاده می کند. پست مدرنیسم، بی چارچوبی اش را و بی قاعدگی اش را همین اینکه می خواهد بیان کند –بنا به ضعف زبان- قاعده مند می کند. هنرمند بی بیان یا با بیان، ذات واقعیت را می شکافد. هم اینکه می خواهد آنرا بروز دهد، از بیان استفاده می کند. هنر در مغز و قلب هنرمند نیست. در ناکجا آبادی از درون اوست که وقتی بیان میشود، به ناچار این بیان مضمون آن خوانده میشود. غافل از اینکه بیان -که صورت آنچیزی است که می خواهد بروز کند- هنر نیست. هنر در خطوط، در نت ها، در گچ و تصویر نیست. در پس پشت آنهاست و آنجا جریان دارد. ذهن مغشوش ون گوگ نعره موسیقی امروز است. «بیان» ضعف زبانی هنر است. ضعف بروز آن است. هنر ورای بیان جریان دارد. می خواهد بیان را شکافته و از آن فرا رود. می خواهد بیان کند. رنگ ها و ترکیب بندی های آن فی نفسه هنر نیست. هر همنشینی رنگی هنر نیست. رنگ بیان هنر مند است. وسیله اوست. حصار ناگزیر اوست. عشقی اجباری برای اوست. می خواهد بیان را بشکند و در ورای وساطت ها- رنگها، نتها و گِل ها- جای گیرد. صدای شاملو یک آواست. آوای او حصر اوست. شاملو به هر زبانی شاملو است. همانطور که خارجیان بیگانه با زبان شجریان، بی آنکه بدانند چه می گوید، پس پشت حصار او را می جویند. بیان، حصار ناگزیر هنرمند است. هنر ناگزیر از صورت یابی، صورت می یابد.

 

3

هنر می خواهد از فرد گذر کند. می خواهد از صورت واقعیت اجتماع فرا رود. واقعیتهای وساطت شونده را دور زده و آنرا نمایان کند. از این جنبه هنر ابتذال ندارد. آنچه ابتذال دارد، واقعیت یا ذات آن است. بنابراین هنر یک تجمل نیست؛ جنگ و آشوب درونی هنرمند است. اعلام جنگ بر علیه وساطت های واقعیت اجتماعی است. هنر، مبارزه با مناسبات اجتماعی است. هنر از خویشتن خویش که در آن عرضه میشود و آنرا در بیانش می یابیم، فرا گذشته و بدین سان از خود، گذر می کند: از این جنبه هنر یک خطر است؛ نه برای توده ها؛ بلکه برای دشمن توده ها.

 

4

هنر بیان نیست؛ بیان وسیله اوست. هدف ذات واقعیت است. گاهی در یک نت، گاهی در پیکر عریان یک زن و انحنای سینه او و دگر با در هیچ. همپیوندی وسیله و هدف، اصالت هنرمند است. هنرمند با استفاده از بیان خود و دریافتش که انعکاس حقیقت در ذهن اوست، اصالت می یابد. اصالت هنرمند در خاص بودگی همپیوند اوست. هنرمند محصول دریافت است. هنرمند، «شدن» را به تصویر نمی کشد. چرا که او لحظه نیست. ثبت یک شدن را بیان می کند. او شدن را عریان به نمایش می گذارد: هنر خودِ هستی است و هنرمند وظیفه انتقال آنرا به عهده دارد. هنرمند شدن است و نه هنر. هنر ورای تاریخ است. در درون تاریخ است، با آن زاده میشود، اما تاریخ یا بیان آن نیست. هنر عنصری از عناصر سازمانی نیست که با فروپاشی آن، کهنه شده و بمیرد. او انعکاس آگاهی اجتماعی است. انعکاس تاریخ انسان و انسان تاریخی است؛ اما در ورای آن جای دارد. هنرمند هنر را در لحظه می بیند و در زمان به تصویر می کشد: شدنِ ورای زمان؛ شدنِ ناشدنی و بودنِ ورای هستی تغییر پذیر. از این جنبه هنر زمان ندارد. هنرمند خود را در جهان فرافکنی می کند. توضیحی برای بیانش ندارد. احتمالاً نمی داند که اثرش چیست، چه چیزی را می گوید و چرا اینگونه عریان بیان می کند: عریان نمایی هنرمند بی توضیح است. برای بیانش، بیانی ندارد.

 

 سیاوش خدایی

یک پاسخ to “هنر همانقدر که سکوت است، فریاد است(قسمت اول)”

  1. هم وطن Says:

    با سلام
    چه كسي جوابگوو چه كسي فرياد رس است ؟؟؟؟
    در روز شنبه 4 خرداد ماه 1387 دو نفر از مسئولين جامعه ی بهائی ويلاشهر به نام های‌هوشمند طالبی و مهران زينی به همراه يكی ديگر از اعضای اين جامعه با نام فرهاد فردوسيان به جرم به خاك سپردن اموات در مكانی كه 15 سال است به خاك سپرده می شدند، توسّط پليس اطّلاعات بازداشت شده و بدون محاكمه در دادگاه به زندان اصفهان منتقل گرديدند

    یکشنبه مورخ7/11/1386 ساعت 9 شب زنگ در خانه ی آقای بهرامی از بهائیان آباده توسط دو نفر زده می شود.
    بعد از2،3 دقیقه آن افراد در را با لگد می کوبند اما چون پشت در بسته شده بوده، ایشان موفق نمی شوند که به داخل خانه بیایند. ناگهان دو دختر چند نفر را که صورتشان را با چفیه پوشانده بودند روی پشت بام می بینند و اعتراض می کنند که در جواب اعتراض با سلام ودرود بر شما هم وطن گرامي ومحترم

    چفیه پوشان می گویند:» برید تو! خفه شین!»
    دخترها ناگهان می بینند که دیوار بسیار بلند خانه فرو می ریزد و لودری در حال تخریب آن است. همزمان10، 15 نفر با اسلحه وارد منزل می شوند. دخترها که وحشت زده شده بودند، فریاد زنان و گریان به سمت در خروجی خانه فرار می کنند..
    فردای این اتفاق، نامه ای در منزل آقای بهرامی انداخته می شود که مضمون آن چنین است:
    بهرامی بهایی، عاشقان امام حسین، میخواهند وجود تو را از آباده پاک کنند، تا دو هفته برای تخلیه ی منزل فرصت داری در غیر این صورت خانه ات با خاک یکسان خواهد شد،
    واين در حالي است كه در اكثر شهرهاي ايران تعدادي از بهائيان باز داشت شده ،جوانان بهائي از تحصيل در دانشگاه محروم مي شوند و گلستانها(محل خاكسپاري بهائيان ) شهرهاي يزد ونجف اباد ويران وحتي درختان سبز را از ريشه كشيده مي شود .
    در عوض رسانه هاي ايران راحت وازادند تا هر تهمتي را به جامعه بهائي بزنند وبنويسند كه بهائيان دست نشانده انگليس وجاسوس اسرائيل هستند و…..ودر مقابل سايتهاي بهائي كه به اين تهمت ها پاسخ مي دهند به سرعت فيلتر مي شوند تا رسانه ها راحت بتوانند در دادگاه يك جانبه خويش پيروزي خود را جشن بگيرند !!!!
    براستي ايا اين مطالب اخبار ايران نيستند كه هيچ ايراني از ان خبر ندارد ؟
    http://vvahdat.blogfa.com

بیان دیدگاه