مسعود در قطار(بخش اول)

by

… مسعود به دليلِ جبري کاملاً خود خواسته، هر هفته بايد که سوار «قطارِ اتوبوسي» شده و مقاديري هزار کيلومتري را گذر کرده تا از خانه به دانشگاه برسد يا بالعکس از دانشگاه به خانه بازگردد. اين قطار در سه ايستگاه اصلي توقف دارد، که ايستگاه اول خلوت، ايستگاه دوم شلوغ، و ايستگاه سوم (از آن سبب که همه مسافران پياده مي شوند) دوباره خلوت است. اين شلوغي و خلوتي دست آويز مستندهاي متواتري است براي مسعود، که خود را فمنيست مي داند و همچنين کمپيني و امضاگير، و لذا سعي وافر دارد از براي محقق شدن مطالبات اين کمپين …

ايستگاه اول – قبل از حرکت قطار: قطار خلوت آماده ي سوار کردن مسافرين است که مسعود نيز بعد از تلاشي چند صندلي خود را پيدا کرده و مي نشيند و وسوسه ي کتاب چون آرامش نمي گذارد شروع به خواندن کتاب کرده و هر از گاهي سري مي چرخاند تا از ديگر مسافرين ديدن کند. خانمي همراه با کودکي کوچک ساله آمده و در قسمت چهارتايي جنبي مسعود مي نشيند …

ايستگاه اول – در فکر مسعود: آها، اين خانم مناسب است تا بروم و حرفي بزنم و بحثکي بکنم و امضايي بگيرم و دلي را شاد کنم. اين جا هم که خلوته و راحت تر مي شه حرف زد. بعدش هم مي رم و از اون آقا و خانمي که اون گوشه نشسته اند امضا مي گيرم. آري آري اين است راه تحقق مطالبات کمپين …

ايستگاه اول – قطار در حال حرکت: امضا گرفتن از خانم جنبي و زوج آن گوشه نشسته کاري سهل بود چرا که هر سه نفر آماده بودند و به قوانين آشنا، پس طبيعتا حرفي درش نيست.

ايستگاه دوم – قبل از حرکت قطار: هم چنان که بر ثانيه هاي توقف قطار در اين ايستگاه مي گذرد با هر ثانيه به عدد انسان هاي موجود در قطار اضافه مي شود. شلوغي و ازدحام قطار که به سبب سازهايي چونان ازدياد دانشجويان اين ايستگاه، ناکارآمدي مسئولين در راه دادن انسان ها به قطار، و مهم تر از همه حماقت خود آن انسان ها است، وضعيت را به شکلي ساخته که جدا از نشستن بر روي دسته هاي صندلي ها، تمامي راهروهاي قطار نيز مملو از جمعيت اند و انسان هايي است که همزمان حرف مي زنند/مي خندد/موزيک با صداي بلند گوش مي دهند/راه مي روند/ و… که خب در اين فضا حرف زدن از تغيير براي برابري راه به جايي نمي برد

ايستگاه دوم – قطار در حال حرکت: حالي که مسعود غرقه در خواندن کتاب (آنهم جالب ترين قسمت اش) است، و ارتباطي با اين دنياي پر ازدحام ندارد دستي که بر شانه ي چپش مي خورد به يک باره او را باز بر مي گرداند به اين دنيا که: خانم جنبي سابق است!

ايستگاه دوم – در فکر مسعود: واي! چي شده يعني؟ نکنه مي خواد امضاشو پس بگيره؟ نکنه که پشيمون شده و مي خواد باز از اون بحث هاي توطئه آميز بکنه؟ اخه اون کسي که جديداً کنارش نشسته مي خوره که عقيدشو تغيير داده باشه …

ايستگاه دوم – قطار در حال حرکت: خانمِ جنبي: ببخشيد آقا مي شه اون برگه اي که به من داديد و باز دوباره بدين تا اين خانم هم امضا کنن. مسعودِ خوشحال: بله ..خواهش مي کنم.

ايستگاه دوم – در فکر مسعود: واي، بنازم به اين فعاليت مندي قوي! انصافاً عاليه، تازه خودش نيم ساعته امضا کرده و هنوز برگه اي هم نگرفته و به حساب داوطلب نشده، يکي ديگه رو که حتي نمي شناخته تا قبل از ايستگاه دوم مشتاق کرده براي امضا.

ايستگاه دوم – قطار در حال حرکت: بله، سرانجام اون خانم هم امضا کرد و به بحث با خانم اول پرداخت. اما ناگهان خانم سومي وارد بحث شد و شروع کرد به ساز مخالف زدن. جالب اين جا بود که خانم اول که از کمپين تنها بيانيه را خوانده بود و امضاء کرده بود، از مطالبات کمپين دفاع مي کرد و جالب تر خانم دوم بود که او هم بر حقانيت مطالبات کمپين تاکيد داشت.

نتيجه گيري قطاري: ببينيد چقدر برخي انسان ها آماده اند براي اين تغيير که حتي زماني که فعاليتي نداشتند یا نمي توانند داشته باشند اما در دم و در آن لحظه که فرصت پيش آمده چطور از اين حرکت دفاع مي کنند و چقدر پرشور. پس ديگه نگيم که فعاليت نمي شه کرد. اتفاقاً خيلي ها آماده اند و چون بنا به دلايل بسياري نمي توانند مستقيماً با کمپين آشنا بشوند، منتظر من و ما و شمايي هستند که بريم و باهاشون ارتباط بگيريم.

مسعود شکوری

5 پاسخ to “مسعود در قطار(بخش اول)”

  1. یک کمپینی Says:

    عالی بود
    خیلی مدل نگارشش جالب بود

    به امید برابری…

  2. سیاوش Says:

    متن خیلی خوبی بود. حداقل من که کلی خندیدم.

  3. بابک Says:

    استقلال آزادی برابری

  4. محمد Says:

    من با مسعود موافقم خيلي ها منتظر ما هستند البته ما كه قطار مثل مسعود نداريم به نشان با نشان كمپين جاي قطار امضا مي گيريم
    بهترين جا فكر مسعود بود…..:)

  5. امير رشيدي Says:

    خيلي عالي بود. نوع نگارش هم قشنگ بود.

    عرض شود كه تو اتوبوسي كه من رو به محل كار مي بره و بر مي گردونه (يعني از ونك به رسالت) بعد از كلي جون كندن تونستم يه امضا بگيريم،‌آقا نشوني اين قطار رو به من هم بده.

برای یک کمپینی پاسخی بگذارید لغو پاسخ